با این حال، پس از گذراندن مدتی با کیفیت با هم، همه چیز تغییر می کند و همه در نهایت عاشق یکی از اعضای جدید خانواده پشمالو می شوند. کمی جستجو کرد و 18 پدر را پیدا کرد که در ابتدا مخالف داشتن حیوان خانگی بودند، اما اکنون نمی توانند زندگی خود را بدون آنها تصور کنند.مردی که از مراقبت از بچه گربه جدیدی که ما به فرزندی قبول کردیم امتناع کرد اما به خواب رفت در حالی که هم را در آغوش گرفته بودند.
این برادر شوهر من است 2 هفته بعد از اینکه خواهرم این پسر را به مدت یک ماه به کت سیت برد، حالا آنها جدایی ناپذیر هستند.
در ابتدا، او هیچ سگی نمی خواست، اکنون ما 2 سگ داریم.
«پدرم هیچ حیوانی را نمیخواست. حالا به او نگاه کن.»
«پدر گفت در خانه جای گربه نیست. بابا الان اینجوریه.»
پدرم لونا را نمی خواست، اما او را در ماشینش به هر جایی ببرد.
«او اصرار دارد که حیوان دوست ندارد و حالا او را همیشه بیرون می آورد.»
پدرم گفت که واقعا گربه ها را دوست ندارد.
«پدر من سگ را دوست ندارد. به همین دلیل است که او از صندلی خود به پایین می افتد تا صندلی من را نوازش کند.»
پدرم متوجه شد که بچه گربه ما در جیبش جا می شود.
«پدرم اصرار داشت که گربه در خانه آنها در گاراژ بماند. این روز اول اجازه دادن به او است.»
«او گفت که نمیخواهد با سگ من کاری داشته باشد، سپس اقدام به خرید دوچرخه با یک سبد کرد.»
پدرم می گوید که آنها را دوست ندارد. با این حال او را دوست دارند.
«پدر من این خروس ها را نمی خواست. اکنون آنها را در اطراف زمین حمل می کند.»
پدر زمانی در مورد سگ های کوچک که موش های گران قیمت هستند بسیار مخالف بود.
او حتی یکی از آنها را هم نمی خواست.
این از پدری که می گفت پرندگان بزرگترین اتلاف وقت هستند.
چند حیوان خانگی داری؟ چقدر طول کشید تا با آنها دوست صمیمی شوید؟