عاشقانه ترین اشعار شاملو در وصف غروب


شعر غروب از شاملو

اگر غروب را به سیاهی شب فروختند غمگین مباش
که

عشــق را

کنـــــــار تیرک راه بنـــد

تازیانـــه می زنند

عشق را در پستــوی خانه نهان بایــد کرد…

روزگار غریبــــی است نازنیــــن…

آنــــکه بـــر در می کوبد شباهنگـــام

بــــه کشتـــن چراغ آمــــده است

نــــور را در پستـــوی خانه نهـــــان باید کرد…

separator line

شعر شاملو در مورد غروب

می‌چکد سمفونیِ شب
آرام
روی دلتنگیِ خاموشِ غروب.

مغرب
از آتشِ افسرده‌ی روز
بی‌صدا می‌سوزد.

می‌برد نغمه‌ی دلتنگی را
بادِ جنوب
تا کند زمزمه بر بامِ هوا.
نیست حرفی به لبانش
لیکن
مانده با خامُشی‌اش مطلب‌ها.

می‌پرد موج‌زنان بازمی‌آید به فرود
همچون آن سایه‌ی لغزانِ شب‌کور،
هی‌هیِ چوپان
از دور.

می‌خزد مار
چون آن جاده‌ی پیچانِ چون مار.
در سراشیبیِ غوغاگرِ رود.

بی‌که از خیمه‌ی رازش به‌درآید
وه که می‌خواند
جنگل
چه به‌شور!

separator line

شعر زیبا و احساسی احمد شاملو درباره مادرش

شعر تنهایی | بهترین شعرهای احمد شاملو در مورد تنهایی

زیباترین اشعار عاشقانه شاملو درباره نور

غمگین ترین اشعار عاشقانه شاملو در مورد دلتنگی